اگر نظام مستقر در ايران، همانند نظامي که در قطر مستقر است، يا همانند آنچه که در کشورهاي پادشاهي عربستان و اردن و بحرين و امارات و عمان و غيره، نظامي غيردمکراتيک، پادشاهي و موروثي بوده و تنها با يک تصميم خانوادگي به جابجايي قدرت از پدر به پسر و يا برادر به برادر منجر مي گرديد، امروز رسانه ها، سازمانها و مقامات سياسي دنيا در باره ما چه مي گفتند و تا چه حد ما را غيرمدني، کهنه گرا، ياغي و غيره مي ناميدند؟!
اگر سرکوب مداوم مخالفاني که بارها به اثبات رسيده اکثريت مطلق اند و همانند آنچه که در بحرين مي گذرد، در ايران اسلامي ملاحظه مي شد، امروز چه نوع نگاه جهاني را از منظر دوربين هاي رسانه اي و قلم هاي بنگاههاي خبري عليه ايران طراحي و تلخ ترين قضاوت ها و سنگين ترين جوها را به ايران اسلامي تحميل مي کردند؟!
اگر ايران با جريان تابلودار تروريسم بين المللي يعني طالبان افغانستان مشابه آنچه که نظام سلطه جهاني با آنها رفتار کرد و در قطر به آنها نمايندگي داد و با آنها به ميز مذاکره نشست، تنها و تنها يک سلام و احوالپرسي مي کرد، امروز ما مورد اصابت چه تيرهاي زهزآگيني از سوي رسانه ها و سازمان ها و مقامات و ناظران سياسي وابسته به استکبار جهاني و يا هم ديدگاه با آنها قرار مي گرفتيم؟!
اگر ما به القاعده با آن همه سابقه تروريستي اجازه دخالت در سوريه را مي داديم، اگر ما همانند ترکيه و البته با مجوز استکبار جهاني و صهيونيسم بين المللي و به هر بهانه اي درايجاد آشوب ها و مبارزه مسلحانه عليه رژيم قانوني سوريه دخالت نظامي و مالي و سياسي و غيره مي کرديم، امروز شاهد چه برخوردهايي از سوي نظام سلطه عليه ايران اسلامي بوده ايم؟!
اگر القاعده و اعضاي آن همانند نسبتي که با مقامات سعودي دارند، به مفامات ايران اسلامي نسبت داشتند و يا بجاي زبان عربي به زبان فارسي صحبت مي کردند، امروز نسبت سنجي نظام سلطه تا چه اندازه ما را متهم به ارتباط و همکاري با اين جريان مي نمود؟!
اگر سازمان منافقين با آن همه پيشينه علني و رسمي تروريستي، منتسب به نظام ما بود، برخورد نظام سلطه با آنها چگونه بود و امروز که آنها به معاندت و کينه ورزي عليه ايران اسلامي اشتهار دارند، استکبار با چه توجيهي از آنها حمايت همه جانبه کرده و در مقابل، حرب الله لبنان را که در کنار مردم از کشور خود دفاع مي کند، تروريست مي خواند؟!
اگر ايران اسلامي همانند بهانه ها و توجيهات فرانسوي ها در کشوري شبيه مالي و به بهانه تعقيب مخالفان و تروريستها و غيره دخالت نظامي مي کرد، وضعيت سياسي امروز ما در دنيا چگونه بود و اين رسانه هاي وابسته و يا حتي سازمانهاي مدعي بيطرفي و بين المللي با ما چه مي کردند؟!
اگر مي توانستند تنها و تنها يکي از جنايت هاي حقوق بشري رژيم اشغالگر قدس در سرکوب صاحبان سرزمين فلسطين اشغالي و يا کشورهاي همسايه اي مثل لبنان و سوريه را به ايران اسلامي نسبت دهند، به نظر شما امروز ما در کدام ورطه تاريک دنياي سياست و در کدام گوانتاموي استکبار جهاني آب خنک خورده و محبوس و مهجور بوديم؟!
اگر ما يعني جمهوري اسلامي ايران به هر بهانه اي تجاوز به عراق و افغانستان و يا کمي پيشتر از آنها تجاوز به سومالي و گرانادا و پاناما و ديگر کشورهاي قرباني را در پيشينه عملکردي نظامي خود داشت، امروز شاهد نصب کدامين تابلوي نقض حقوق بشري و يا جنايتکار جنگي در پيشاني کشورمان بوده است؟!
اگر نمونه کوچکي از نسل کشي و جنايتهاي فوق تصوري را که صربها در صربستان و بوسني و هرزگوين و کوزوو و مونته نگرو و ديگر مناطق يوگسلاوي سابق عليه مسلمانان بي پناه و بي سلاح انجام داده اند، توسط مسلمانان انجام مي گرفت، امروز جايگاه مسلمانان در دنيا کجا بود؟!
اگر بيرحمانه ترين کشتار انسانها و نسل کشي که از مدتها قبل تا امروز توسط بوميان بودائي و برهمايي برمه عليه مسلمانان انجام مي گيرد، شمه کوچکي از آن توسط مسلمانان عليه ديگر اديان و يا حتي خرافه پرستان بومي انجام مي پذيرفت، آيا نظام رسانه اي و ديپلماسي دنيا همين گونه سکوت مي کرد و در غيرانساني ترين شرايط، شاهدي بيطرف بود؟!
اگر ما هم عليرغم همه نجابتها و متابعت از قوانين بين المللي، همانند رژيم جنايتکار و هنجارشکن اشغالگر قدس، خود را به بمب و کلاهک هاي هسته اي مجهز مي کرديم، برخورد متفاوت متناقض استکبار جهاني با ما تا چه اندازه فاحش بود و وضعيت نظام ما چگونه بود؟!
اگر بجاي کشتار دسته جمعي و تروريستي شيعيان توسط سلفي ها و تکفيري هاي منتسب به اهل سنت، شيعيان تندرو مشابه همين اقدام را عليه اهل سنت انجام مي دادند، جهت گيري تبليغي و تهاجمي رسانه هاي جهاني و سازمانهاي بين المللي عليه شيعيان چگونه بود و اقدام عملي آنها براي جلوگيري از اين روند تروزيستي تا چه اندازه با عملکرد امروز آنها متفاوت بود؟!
اگر مشابه بمبارانهاي هوايي در پاکستان و يا جاسوسي هايي که استکبار جهاني با هواپيماهاي بدون سرنشين در کشورهاي مختلف دنيا و در کشورهاي اسلامي منطقه از جمله ايران اسلامي انجام مي دهد، از سوي کشور ما نسبت به آنها انجام مي پذيرفت، ما در معرض چه نوع تهاجمات رسانه اي و ديپلماسي قرار مي گرفتيم؟!
البته سريال اين اگرها را به راحتي مي توان استمرار بخشيد، ولي گمان مي رود که مجال مقاله بيش از اين اجازه نمي دهد و ما هم به منظور اصلي خود رسيده ايم که دنياي سياست امروز، دنياي يک شهر و دو نرخ و يک بام و دو هواست که عليرغم يکي بودن آسمانها، براي بعضي ها آفتابي و براي بعضي ها ابري است!
اين يادداشت به اين خاطر تبيين شد تا يکبار ديگر به اقشار تاثيرپذير از رسانه هاي نظام سلطه در کشورمان تفهيم شود که باور اشک تمساح اين رسانه ها در خصوص ريزترين مسائل کشورمان، مصداق واضح و بارز بي بصيرتي است که ما نتوانيم حقيقت محض را در پشت غبارهاي فتنه اي که بپا مي کنند، تشخيص داده و منفعت جوئي آنها را درک نکنيم و بي جهت گمان بريم که آنها حقيقت گوئي مي کنند، در حاليکه نظام سلطه حتي در صورت حقيقت گوئي نيز اراده هاي باطل دارد!
آنچه که اين روزها در مصر جريان دارد، جداي از آنکه محمد مرسي و اخوان المسلمين چگونه عمل کرده اند و يا رابطه آنها با جمهوري اسلامي ايران به عنوان ام القراي اسلامي تا چه اندازه متاثر از ناسيوناليسم عرب و تا چه اندازه منبعث از تفکر ديني و يا تا چه اندازه وابسته به ساير ديدگاهها بوده، کودتايي عليه دمکراسي و سند زنده دمکراسي ستيزي نظام سلطه جهاني است که مدعي مهد و مدافع دمکراسي اند و هيچکس ترديد ندارد که کودتاي نظاميان مصري، نه تنها مرسي، بلکه نظام دمکراسي جهاني را از قدرت خلع کرد و نشان داد که دمکراسي، بزک چهره حکومتهاي نظامي مستقر در غالب کشورهاي غربي از جمله امريکا و انگليس و فرانسه و آلمان است!
يادمان نرود که نظام سلطه جهاني، کسي را برنتافت که به آنها نزديک و متمايل بود و خيلي خلق و خوي انقلابي نداشت و آنچنان هم منافع آنها را تهديد نکرد و حتي با مبارک و بازماندگان حکومت سابق مدارا مي کرد و با ايران اسلامي هم ميانه چندان مطلوبي نداشت و کلاً با بيداري اسلامي هم آنچنان که بايد و شايد همراهي نکرد و با همه اين اما و اگرها، باز هم شاهد اين اتفاق در مصر بوديم تا يکبار ديگر و در آئينه عبرت مصر ثابت شود که بدبيني ما به استکبار جهاني و صهيونيسم بين المللي، ناشي از توهم توطئه بيني در مانيست، بلکه متاثر از درک درست ماهيت جهانخواري نظام سلطه جهاني است!
اما نکته مهمي که ذکرش را در اينجا لازم مي دانم اين است که با کنار گذاشتن مرسي ها، هرگز نمي توان نهضت بيداري اسلامي را در مصر و ساير کشورهاي اسلامي متوقف و يا مصادره کرد و اگر چه همواره محتمل است که دستاوردهاي يک نهضت را به سرقت ببرند، اما تنها چيزي که در يک جامعه هرگز به سرقت نمي رود، اعتقادات نهضت آفرين و دستاوردبخشي است که مردم دارند و مطمئناً همين اعتقادات باز هم به استمرار بيداري اسلامي منجر شده و انقلاب اسلامي، کودتاگران مزدور را هم به پادگان ها باز خواهد فرستاد و باز هم خنده از لبان نحس امريکا و اسرائيل بازپس خواهد گرفت!
در پايان تاکيد مي شود که انعطاف ملتها و دولتهاي اسلامي نسبت به سياستها و وعده و وعيدهاي نظام سلطه، شبيه پناه بردن ميش ها به آغوش گرگ هاست که قطع يقين، مرگ ناگهاني يا تدريجي، سرنوشت محتوم آنهاست و اين درسي براي جريانات سياسي داخل کشور ما نيز هست که حتي موافقت ضمني رهبري معظم انقلاب با انجام مذاکره، چيزي از بدبيني معظم له و دلسوزان نظام نسبت به استکبار جهاني نمي کاهد، فلذا بايد با بصيرت سياسي و انقلابي کافي، معرفت ديپلماسي و مهارت تجربي به اين مصاف هاي نرم پرداخت.